روزها...

روزها...

اللهم عجل لولیک الفرج
سلام ان شاءالله خدا بارها زیارت خانه کعبه و حضرت رسول (ص) و ائمه بقیع (ع) را قسمت همه ی ما بکند.
برای خواندان خاطرات سفر حج از مطالب قدیمی تر (پایین تر) شروع کنید.

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطره» ثبت شده است

به سوی مدینه

حدود ساعت 5 به وقت عربستان و بعد از اداء نماز صبح اتوبوسهایی که قرار بود ما را به مدینه برسانند حاضر بودند. هنگام اقامه ی نماز صبح توی فرودگاه جده بعضی از افراد روی فرش سجده می کردند، حاج آقا ابراهیمی (امام جمعه وقت آبادان) که روحانی کاروان بود به این مطلب اعتراض داشت و معتقد بود توی فرودگاه جده تقیه معنی ندارد. درست هم می گفت چون توی نماز خانه هایی که در محوطه بیرونی فرودگاه بود و فقط ما داشتیم نماز می خواندیم تقیه برای چی؟

آقای حاج عباس پوریان زاده مدیر کاروان، توی اصفهان و در جلسات توجیهی گفته بود که به شیشه ی جلوی هر یک از اتوبوسها یک کاغذ رنگی آبی یا قرمز و یا زرد می چسباند و ما دقیقا می دانستیم که باید کدام یک از سه اتوبوسی را که مخصوص کاروان ما بود سوار شویم. اتوبوس ما کاغذ رنگی آبی داشت!  اتوبوسها اکثرا چینی و کره ای بودند و راننده ها هم از مهاجران کشور های دیگه (هند و پاکستان و فیلیپین و ...). اتوبوسها پشت سرهم از فرودگاه خارج شدند و ما رو به سمت مدینه می بردند. السلام علیک یا رسول الله (ص) وعلی بنتک فاطمه الزهرا (س) و علی اولادک الطیبین الطاهرین (ع). السلام علیک یا خدیجه الکبری (س)!

 حدود نیم ساعت بعد سپیده صبح کاملا دمیده بود و اطراف جاده بدون نور چراغ ها دیده می شد. من که توی 24ساعت گذشته فقط حدود نیم ساعتی توی هواپیما خوابیده بودم برعکس خیلی از همسفری ها خوابم نمی برد. دلم می خواست بنویسم (و داشتم همین مطالب را می نوشتم)

متشکرم خدای مهربان، متشکرم حضرت رسول (ص)، متشکرم حضرت فاطمه (س) و متشکرم ائمه بقیع (ع). می دانم که این لطف بیکران شما بود که مرا به این سرزمین رسانده و این واقعا یک نعمت و لطف غیر قابل تصور از جانب شما بود. کاش بتوانم رو سفید از این سفر معنوی و امتحال بزرگ بیرون بیایم. راستش هنوز نمی دانم که قصد شما از این دعوت چی بوده اما میدانم که روزهای فوق العاده ای رو پیش رو دارم.

همسرم و پدر و مادر همسرم خواب هستن و البته بسیار خسته!

توی همین نیم ساعتی که توی راه بودیم متوجه شدم اینجا مصرف برق براشون عادی و یه جورایی خارج از حد تصور ماست. به نظرمن که مصرفشون خیلی زیاده!  نمی دونم چرا یک مرتبه یاد عراق افتادم. به نظرم خیلی چیزهاشون (مثلا خودشون، طبیعت و محیط و حتی همین شیوه ی مصرف برقشون) شبیه عراق است. الان ساعت 5:40 است و من بیرون را تماشا می کنم. خودروهای شیک و غالبا آمریکایی و بعضا ژاپنی و کره ای توی اتوبان دیده می شوند و کامیون های جفت محور.

ساعت 7:30 از خواب بیدار شدم اتوبوس روبروی یک ایستگاه بین راهی که مخصوص زائرین ایرانی بود ایستاده بود نمی دونم کی خوابم برده بود.

از اتوبوس پیاده شدیم و بعد از اینکه آبی به صورت زدیم وارد سالن بزرگی شدیم که میز و صندلی های ردیفی در آن چیده شده بود و بساط صبحانه آماده! (نان و پنیر و تخم مرغ و کره و چای و ..). نوشته های روی دیوار فارسی بود و همین امر احسا خاصی به انسان منتقل می کرد. مدیریت محل دست ایرانی ها بود اما خدمت گزارانش مهاجران کشورهای دیگه بودن.

بعد از صرف صبحانه دوباره به سمت مدینه حرکت کردیم. الان ساعت 8:08 است و دقیقا از روبروی تابلو ای رد شدیم که مسافت مانده تا مدینه را 188 کیلومتر نشان می داد. حالا آفتاب همه جا را فرا گرفته ، گاه گاهی کشتزار های کوچکی دیده می شود و البته روستا هایی کوچکتر. وجود ساختمانهای متروکه به شکل یک اتاق تک، هم برایم جالب بود اونهم وسط بیابان! نمی دونم برای چی بودن! بین دو لاین اتوبان هم فنس کشیده اند.

اتوبوس با سرعت به سمت مدینه حرکت می کرد و حالا دیگه اکثر همسفرهای ما بیدار بودند. آقای دکتر جعفری (معاون کاروان) توی اتوبوس ما حضور داره و به نوعی سرپرست ماست. ساعت 10:15 بود که آقای دکتر جعفری مناره ها و دیوار های بلند مسجد شجره را که در فاصله ی نسبتا نزدیکی از کنار اتوبان واقع  شده بود به ما نشان داد. مسجد شجره بیرون شهر مدینه قرار داشته اما حالا دیگه ساختمانهای اطراف اتوبان این محل را تقریبا به مدینه متصل کرده است.

مدینه نزدیک است و قلب های با شدت بیشتری می تپند!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۴۶
مدیر

خاطرات سفر حج


بازرسی در فرودگاه اصفهان


توی صف گیت ورود به محوطه مسافرین فرودگاه اصفهان بودیم، برای بازرسی بدنی و بارها ! اما صف پیش نمی رفت و گیت بسته بود. از سربازی که توی محوطه می چرخید سوال کردم جواب داد از یکی از مسافرین (حج) مواد مخدر گرفته اند و مامور مربوطه برای دریافت جایزه نقدی اش رفته و این پروسه نیم ساعتی طول میکشه! اتفاقی که به گفته اون سرباز هراز چندگاهی میفته. اما این اتفاق به ظاهر ساده نکات عمیقی به همراه داشت:

1-    با وجود اون همه اخطاری که مدیرهای کاروانها توی جلسات توجیهی در این خصوص می دن چرا اون شخص اقدام به حمل مواد مخدر کرده؟ حسابش روبکنید طرف از تمام دوستان و آشنایان (احتمالا) خداحافظی کرده و همه بهش التماس دعا گفتن. حالا باید اول یه وثیقه بذاره تا بتونه برگرده خونه و بعدش دادگاه و جریمه. حالا نرفتن به سفر یه طرف تکلیف ملتمسین دعا با اون شخص چیه؟!!

2-   اگه اون شخص خاطی با همسرش قصد سفر داشته باشه (که به گفته ی سرباز همین طور هم بود) بیچاره خانومش. نکته اخلاقی اینکه همسر یه معتاد بودن خیلی سخته، خیلی!

3-  من که هنوز نمی دونم اعتیاد؛ بیماری حساب می شه یا جرم! البته هنوز قوای سه گانه (دولت، مجلس و دستگاه قضا) هم تکلیفشون راجع به این مطلب معلوم نیست، چه برسه به من!

4-  فرض کنیم اعتیاد بیماریه خوب تا اینجا مشکلی نیست اما حمل مواد مخدر اونهم به یه کشور دیگه حتما جرمه . پس اون آقا اول باید بیماری اش رو درمان می کرد بعد قصد سفر به خانه ی خدا! حالا اگه اعتیاد جرم هم باشه دیگه بدتر!

5-  از همه مطالب بالا میشه نتیجه گرفت که طبق قانون آدمهای مجرم (و یا بیمار)  حق سفر به خانه ی خدا رو ندارند و اینجاست که قضیه خیلی سخت میشه. خیلی خیلی سخت میشه! چون جرم ها و بیماری هایی بدتر ازاعتیاد هم هست ولی توی گیت فرودگاه کسی بهشون توجه نمی کنه! و اصولا قانونی هم برای این جور جرمها و بیماری ها نیست!! مثلا حسد، غیبت، تهمت، دزدی و اختلاسهای کشف نشده ، ریا و هزار تا درد و  بیماری دیگه!

6-  خدایا من نمی دونم اون آقا چرا معتاد شده بود، این رو هم نمی دونم که با چه نیت و با چه امید و آرزویی راهی سفر حج شده بود اما این می دونم که تو جواب این سوالها را به خوبی می دونی! و من بازم نمی دونم آیا تو خودت نمی خواستی اون آقا به سفر حج بیاد و یا نه ؟ فقط می دونم که تو خیلی بخشنده ای! چون من با کوله باری از همه ی این بیماری ها (البته به جز اعتیاد) از گیت فرودگاه رد شدم!! و می دونم که اگه بخشش و رحمت تو نباشه مقابل گیت ورود به اون دنیا کارم خیلی خیلی سخته!

7-  و نکته آخر : چقدر خوبه گیت بازرسی فرودگاه فقط مواد مخدر و سایر اشیاء قاچاق رو پیدا می کنه!!

خدایا امیدمان به رحمت بیکران توست

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۵۶
مدیر