روزها...

روزها...

اللهم عجل لولیک الفرج
سلام ان شاءالله خدا بارها زیارت خانه کعبه و حضرت رسول (ص) و ائمه بقیع (ع) را قسمت همه ی ما بکند.
برای خواندان خاطرات سفر حج از مطالب قدیمی تر (پایین تر) شروع کنید.

طبقه بندی موضوعی

به سوی مدینه

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۴۶ ب.ظ

به سوی مدینه

حدود ساعت 5 به وقت عربستان و بعد از اداء نماز صبح اتوبوسهایی که قرار بود ما را به مدینه برسانند حاضر بودند. هنگام اقامه ی نماز صبح توی فرودگاه جده بعضی از افراد روی فرش سجده می کردند، حاج آقا ابراهیمی (امام جمعه وقت آبادان) که روحانی کاروان بود به این مطلب اعتراض داشت و معتقد بود توی فرودگاه جده تقیه معنی ندارد. درست هم می گفت چون توی نماز خانه هایی که در محوطه بیرونی فرودگاه بود و فقط ما داشتیم نماز می خواندیم تقیه برای چی؟

آقای حاج عباس پوریان زاده مدیر کاروان، توی اصفهان و در جلسات توجیهی گفته بود که به شیشه ی جلوی هر یک از اتوبوسها یک کاغذ رنگی آبی یا قرمز و یا زرد می چسباند و ما دقیقا می دانستیم که باید کدام یک از سه اتوبوسی را که مخصوص کاروان ما بود سوار شویم. اتوبوس ما کاغذ رنگی آبی داشت!  اتوبوسها اکثرا چینی و کره ای بودند و راننده ها هم از مهاجران کشور های دیگه (هند و پاکستان و فیلیپین و ...). اتوبوسها پشت سرهم از فرودگاه خارج شدند و ما رو به سمت مدینه می بردند. السلام علیک یا رسول الله (ص) وعلی بنتک فاطمه الزهرا (س) و علی اولادک الطیبین الطاهرین (ع). السلام علیک یا خدیجه الکبری (س)!

 حدود نیم ساعت بعد سپیده صبح کاملا دمیده بود و اطراف جاده بدون نور چراغ ها دیده می شد. من که توی 24ساعت گذشته فقط حدود نیم ساعتی توی هواپیما خوابیده بودم برعکس خیلی از همسفری ها خوابم نمی برد. دلم می خواست بنویسم (و داشتم همین مطالب را می نوشتم)

متشکرم خدای مهربان، متشکرم حضرت رسول (ص)، متشکرم حضرت فاطمه (س) و متشکرم ائمه بقیع (ع). می دانم که این لطف بیکران شما بود که مرا به این سرزمین رسانده و این واقعا یک نعمت و لطف غیر قابل تصور از جانب شما بود. کاش بتوانم رو سفید از این سفر معنوی و امتحال بزرگ بیرون بیایم. راستش هنوز نمی دانم که قصد شما از این دعوت چی بوده اما میدانم که روزهای فوق العاده ای رو پیش رو دارم.

همسرم و پدر و مادر همسرم خواب هستن و البته بسیار خسته!

توی همین نیم ساعتی که توی راه بودیم متوجه شدم اینجا مصرف برق براشون عادی و یه جورایی خارج از حد تصور ماست. به نظرمن که مصرفشون خیلی زیاده!  نمی دونم چرا یک مرتبه یاد عراق افتادم. به نظرم خیلی چیزهاشون (مثلا خودشون، طبیعت و محیط و حتی همین شیوه ی مصرف برقشون) شبیه عراق است. الان ساعت 5:40 است و من بیرون را تماشا می کنم. خودروهای شیک و غالبا آمریکایی و بعضا ژاپنی و کره ای توی اتوبان دیده می شوند و کامیون های جفت محور.

ساعت 7:30 از خواب بیدار شدم اتوبوس روبروی یک ایستگاه بین راهی که مخصوص زائرین ایرانی بود ایستاده بود نمی دونم کی خوابم برده بود.

از اتوبوس پیاده شدیم و بعد از اینکه آبی به صورت زدیم وارد سالن بزرگی شدیم که میز و صندلی های ردیفی در آن چیده شده بود و بساط صبحانه آماده! (نان و پنیر و تخم مرغ و کره و چای و ..). نوشته های روی دیوار فارسی بود و همین امر احسا خاصی به انسان منتقل می کرد. مدیریت محل دست ایرانی ها بود اما خدمت گزارانش مهاجران کشورهای دیگه بودن.

بعد از صرف صبحانه دوباره به سمت مدینه حرکت کردیم. الان ساعت 8:08 است و دقیقا از روبروی تابلو ای رد شدیم که مسافت مانده تا مدینه را 188 کیلومتر نشان می داد. حالا آفتاب همه جا را فرا گرفته ، گاه گاهی کشتزار های کوچکی دیده می شود و البته روستا هایی کوچکتر. وجود ساختمانهای متروکه به شکل یک اتاق تک، هم برایم جالب بود اونهم وسط بیابان! نمی دونم برای چی بودن! بین دو لاین اتوبان هم فنس کشیده اند.

اتوبوس با سرعت به سمت مدینه حرکت می کرد و حالا دیگه اکثر همسفرهای ما بیدار بودند. آقای دکتر جعفری (معاون کاروان) توی اتوبوس ما حضور داره و به نوعی سرپرست ماست. ساعت 10:15 بود که آقای دکتر جعفری مناره ها و دیوار های بلند مسجد شجره را که در فاصله ی نسبتا نزدیکی از کنار اتوبان واقع  شده بود به ما نشان داد. مسجد شجره بیرون شهر مدینه قرار داشته اما حالا دیگه ساختمانهای اطراف اتوبان این محل را تقریبا به مدینه متصل کرده است.

مدینه نزدیک است و قلب های با شدت بیشتری می تپند!!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی